اعتقاد داشتن به حلول خداوند در ائمه:
در یکی از روایات مذهب تشیع در رابطه با این اعتقاد فاسد و ملحدانه گفته شده: «ابا عبدالله -علیه السلام- فرمودند: آنگاه خداوند دست راست خود را بر ما کشید و نورالهی در وجود ما حلول کرد»[7]. و در روایت دیگری گفته شده: « ... اما خداوند ذات ما را با ذات خود در هم آمیخت»[8]. ایمان داشتن به چنین اعتقاد باطلی نقش بسیار بزرگی در متصف دانستن ائمه به برخی از صفات ربوبیت و در نتیجه پرستش و عبادت کردن آنها داشته است. ما اگر به کتابهای حدیث مذهب تشیع مراجعه کنیم و نگاهی به آنچه در باب معجزات ائمه نوشته شده بیافکنیم خواهیم دید در بسیاری از روایات، انجام دادن اموری به ائمه نسبت داده شده که اینگونه امور را کسی جز خداوند متعال نمی تواند انجام دهد.. بعنوان مثال یکی از این روایات، علی ابن ابی طالب را قادر به زنده کردن مردگان معرفی می کند. در این روایت گفته شده: «جوانی از قبیله بنی مخزوم نزد علی بن ابی طالب -علیه السلام- آمده و به ایشان می گوید: ای دایی من! برادرم چند روز پیش فوت کرد و این حادثه ناگوار مرا بسیار غمگین و افسرده ساخته است. علی بن ابی طالب -علیه السلام- در جواب خطاب به جوان فرمودند: آیا می خواهی برادرت را بار دیگر ببینی؟ جوان که بسیار خوشحال گشته است پاسخ مثبت می دهد. علی ابن ابی طالب -علیه السلام- خطاب به جوان می فرماید: قبر او را به من نشان ده. هنگامیکه علی -علیه السلام- و جوان به قبر می رسند ایشان زیر لب سخنی گفته و با پای خود چند ضربه به قبر میزنند. با این عمل ناگهان مرده از قبر بر خاسته و به زبان فارسی سخنانی بر زبان می راند. امیرالمؤمنین -علیه السلام- از او می پرسند: مگر تو عرب نبودی؟ مرد پاسخ می دهد: بله، اما چون من پیرو فلانی و فلانی[9] بودم، پس از مرگ زبانم به فارسی تغیر یافت»[10].
اینگونه روایات همانگونه که قبلاً نیز گفتیم چنان بی پایه و اساس و مضحک هستند که برای اثبات بطلان آنها هیچ احتیاجی به ذکر دلیل و برهان نیست.
4- اعتقاد داشتن به اینکه ائمه می توانند هر چه را بخواهند حلال و یا حرام گردانند:
ما می دانیم یکی از اصول توحید، ایمان داشتن به این است که تشریع یعنی حلال و حرام گردانیدن از خصوصیات و ویژگیهای معبود بر حق می باشد. و هیچ مخلوقی در این مسأله کوچکترین نقشی ندارد. خداوند متعال می فرماید:
?أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ? [الأعراف /54 ].
«بدانید که آفرینش و فرمانروایی از آن خداوند است.»
حتی پیامبران نیز که برگزیده ترین افراد تاریخ بشریت بوده اند کوچکترین نقشی در تحلیل و تحریم نداشته اند، آنها فقط مبلغان شریعت الهی بوده اند.
معبود بر حق در سوره شوری آیه 21 مشرکین را در رابطه با پذیرفتن تحلیل و تحریم رهبران و سردمداران خود مورد نکوهش و سرزنش قرار داده مى فرماید:
?أَمْ لَهُمْ شُرَکَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ مَا لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ?. [الشورى / 21].
«آیا (مشرکین) برای خود خدایانی (شایسته و لایق فرمانراویی) دارند که بدون اجازه الهی احکامی را برای آنها بنا نهاده اند؟». (مراد از استفهام و پرسش، گوشزد کردن مشرکین به باطل بودن این عمل آنها است).
اکنون بیایید ببینیم مذهب تشیع در مورد این مسأله چه اعتقادی دارد. بنابر روایاتی که در مراجع و مصادر مذهب تشیع نقل شده اند ائمه حق تشریع داشته و می توانند هر چه را بخواهند حلال و یا حرام گردانند. کلینی در کتاب خود این روایت را نقل کرده که: «خداوند متعال نخست محمد و علی و فاطمه علیهم السلام را آفرید و پس از گذشت هزار دهر سایر مخلوقات را خلق کرد و اطاعت از این سه تن را بر آنها واجب گردانید. به همین سبب این سه تن هر چه را بخواهند حلال و یا حرام می گردانند»[11].
مجلسی در قسمتی از شرح این روایت مکذوبه می گوید: «... خداوند متعال اطاعت از آنها را بر تمام خلائق حتی جمادات زمین و آسمان نیز واجب گردانید». بایستی دانست این اعتقاد باطل همان اعتقادی است که یهودیان و نصاری در مورد رهبران و پیشوایان مذهبی خود داشتند. خداوند متعال در این رابطه مى فرماید:
?اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ? [التوبة / 31 ].
« یهود و نصاری پیشوایان خود را رب خویش قرار دادند».
روایتی در کتاب اصول کافی این آیه را تفسیر کرده و بیان داشته چگونه یهود و نصاری پیشوایان دینی خود را رب خویش قرارداده اند. در این روایت گفته شده: «ابا عبدالله -علیه السلام- فرمودند: به خداوند سوگند پیشوایان مذهبی یهود و نصاری هرگز آنها را به عبادت کردن خود فرا نخواندند. و اگر اینکار را می کردند هرگز کسی سخن آنها را نمی پذیرفت. آنچه آنها انجام دادند این بود که حلال را بر مردم حرام و حرام را بر آنها حلال گردانیدند»[12].
بنابر آنچه در این روایت ذکر گشته، گردن نهادن و پذیرفتن تحلیل و تحریمی که از جانب مخلوق باشد، نوعی عبادت کردن این مخلوق محسوب گشته و شرک در ربوبیت خداوند متعال می باشد.
این اعتقاد باطل، اعتقاد باطل دیگری نیز به دنبال داشته است که بر اساس آن بیان ساختن احکام شرعی و یا کتمان کردن آنها بستگی به خواست و اراده امام دارد. او اگر بخواهد می تواند احکام شرعی را از پیروان خود کتمان کند. در یکی از روایات شیعه در اینمورد گفته شده: «وشاء می گوید: از امام رضا -علیه السلام- در مورد تفسیر این آیه پرسیدم:
?فَاسْأَلوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ? [النحل / 43، الأنبیاء / 7]. «اگر مسأله ای را نمیدانید، آنرا از علما و دانشمندان بپرسید».
امام -علیه السلام- فرمودند: مراد از اهل ذکر ما هستیم. مردم بایستی حکم مسائل خود را از ما بپرسند.
من گفتم: شما سؤال شونده و ما سؤال کننده هستیم؟
ایشان فرمودند: بله.
من گفتم: آیا بر ما واجب است سؤالهای خود را از شما بپرسیم؟
ایشان فرمودند: بله.
من گفتم: آیا بر شما واجب است سؤالهای ما را پاسخ دهید؟
ایشان فرمودند: خیر، ما اگر خواستیم به سؤالهای شما پاسخ خواهیم داد و اگر نخواستیم از پاسخ دادن خودداری خواهیم کرد»[13].
براستی که این روایت متضمن اهانتی بزرگ به اهل بیت رسول الله (صلى الله علیه وسلم) می باشد. خداوند متعال در مورد کسانیکه حق را کتمان می کنند فرموده است:
?إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ? [البقره /159].
«آنانیکه آیات آشکار و هدایت کننده ای را که ما نازل ساخته و آنها را در کتاب برای مردم توضیح داده ایم، کتمان ساخته و از مردم پوشیده نگاه می دارند، خداوند و فرشتگان و مؤمنین آنها را مورد لعنت خود قرار می دهند».
خداوند متعال حتی به پیامبر (صلى الله علیه وسلم) نیز اجازه نداده که چیزی از احکام شرعی را از مردم کتمان کند. خداوند متعال خطاب به رسول الله (صلى الله علیه وسلم) مى فرماید:
?یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ? [المائدة /67].
« ای پیامبر آنچه که از پروردگارت بر تو نازل گشته را به مردم ابلاغ کن. و اگر چنین نکنی رسالت الهی را ابلاغ نکرده ای».
بایستی دانست به سبب همین اعتقاد فاسد و باطل است که در روایات مصادر شیعه گفته شده شیعیان تا قبل از زمان امام محمد باقر رحمت الله علیه از چگونه بجا آوردن برخی از عبادات بی خبر بوده و بسیاری از اصول و اساسیت دین را نمی دانستند. در یکی از این روایات که آنرا کلینی در کتاب خود روایت کرده گفته شده: «شیعیان تا قبل از زمان امام ابو جعفر (محمد باقر) -علیه السلام- کیفیت ادای مناسک حج را بلد نبوده و چیزی از حلال و حرام نمی دانستند، تا اینکه امام محمد باقر -علیه السلام- در زمان خویش کیفیت ادای حج و مسائل حلال و حرام را به شیعیان یاد دادند»[14]. این روایت مکذوبه متضمن اهانتی بس عظیم به امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب و حسن بن علی و حسین بن علی و علی بن حسین رضی الله عنهم اجمعین می باشد.
مگر نه این است که شیعیان خود را هواداران و پیروان پروپاقرص این ائمه معرفی می کنند؟ آیا این ائمه حلال و حرام دین و کیفیت ادای ارکان اسلام را از پیروان پروپاقرص خود کتمان کرده بودند؟ خودتان ببینید چگونه تحت سرپوش حب آل بیت بزرگترین اهانتها را نثار اهل بیت رسول الله (صلى الله علیه وسلم) کرده اند.
5- اعتقاد داشتن به اینکه حرکت ابرها و بوجود آمدن رعد و برق ناشی از اراده امام می باشد:
در مراجع مذهب تشیع روایاتی وجود دارند که بر اساس آنها شیعیان می پندارند برخی از امور هستی تحت اراده و مشیئت ائمه قرار دارند. در یکی از این روایات بوجود آمدن رعد و برق، ناشی از اراده و خواست امام دانسته شده است. در این روایت گفته شده: «سماعه بن مهران می گوید: نزد ابا عبدالله -علیه السلام- نشسته بودم که ناگهان صدای رعد و برق مهیبی شنیده شد. در این هنگام ابا عبدالله -علیه السلام- فرمودند: این رعد و برق ناشی از اراده و خواست یار شما است. من پرسیدم: منظورتان از یار ما کیست؟ ایشان فرمودند: امیر المومنین -علیه السلام-»[15].
گویا آنها این آیه کریمه را نشنیده و ندیده اند که در آن فرموده شده:
?هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً وَیُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ?[الرعد :12].
«او (خداوند متعال) است که برق را برای بیم دادن شما از خشم و غضب خویش و برای امید بستن تان به رحمتش به شما می نمایاند و ابرهای سنگین را بوجود می آورد».
اینها چنان در ضلالت و گمراهی غوطه ور گشته و بصیرت خود را از دست داده اند که روایات جعلی و افسانه ای آنها، هر انسان عاقل و خردمندی را به حیرت و تعجب وا می دارد
___________________________________________________________________________________________
[7] اصول کافی 1/440 و441 و442 و445، (چاپ سابق الذکر).
[8] اصول کافی 1/440 و441 و442 و445، (چاپ سابق الذکر).
[9] مراد ابوبکر و عمر (رضی الله عنهما) می باشد.
[10] اصول الکافی للکلینی 1/457، (چاپ سابق الذکر)، بحار الانوار للمجلسی 41/192 (احیاءالتراث العربی، بیروت، الطبعه الثالثه 1403 هـ)، بصائر الدرجات للصفار ص 76، (المطبوع بالنجف 1370 هـ).
[11] اصول الکافی للکلینی 1/441 (چاپ سابق الذکر)، بحار الانوار للمجلسی 25/3404 (چاپ سابق الذکر).
[12] اصول الکافی للکلینی 1/53. لازم به تذکر است در مراجع اهل سنت و جماعت نیز حدیثی به این مضمون از رسول الله (صلى الله علیه وسلم) روایت شده است. اما اهل علم این حدیث را ضعیف دانسته اند.
[13] اصول الکافی للکلینی 1/210-211 (چاپ سابق الذکر)، تفسیر القمی 2/68 (چاپ سابق الذکر) ، بحار الانوار للمجلسی 23/174 (چاپ سابق الذکر).
[14] اصول الکافی للکلینی 2/20 (چاپ سابق الذکر).
[15] الاختصاص للمفید ص 327، (مؤسسه الاعلمی، بیروت 1402 هـ)، بحار الانوار للمجلسی 27/33 (چاپ سابق الذکر).